تولیدی 15 دی 1394 - 8 سال پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

دیگر احساسی رای ندهیم

آوی ورزقان: دیگر احساسی رای ندهیم

به گزارش آوای ورزقان؛ وبلاگ انعکاس شهرستان ورزقان نوشت: هر انتخاباتی که سپری می شود علاوه بر تمام شدن انتخابات انسان با کوله باری از تجربه قدم به فردا می گذارد و در مواقع ضرور بویژه در انتخابات بعدی همین تجربه گذشته و اندوخته شده است که به داد انسان می رسد البته اگر مجددا جوگیر نشویم و تجربه را به فراموشی نسپاریم.

کمتر از دوماه به انتخابات دهمین دوره مجلس در نظام مقدس جمهوری اسلامی زمان باقی نیست هنوز نگارنده به صورت قاطع به کاندیدای اصلاح نرسیده است هر چند به اصلح نرسیدن دلیل بر پای صندوق نرفتن نیست چراکه حقیر قهر با صندوق رای را خطرناکتر از هزاران تحریم فلج کننده می دانم و معتقدم عدم حضور هر شهروند در پای صندوق به مانند بافتن یک تار از فرش قرمز برای حضور دشمن در همه زمین ها در کوچه و خیابان‌های محل زندگی هست و باید هوشیار باشیم

اما آنچه نگارنده را برا آن داشت دست به تحریر این وجیزه بزنم نمود یک سری بد اخلاقی های انتخاباتی بویژه از ناحیه کسانی که فقط خود و کاندیدای مورد حمایتشان را به انقلابی و مردمی بودن شایسته می دانند و با هزاران روش سعی در تخریب دیگر رقبا دارند گویی برخی برای انقلاب و نظام و مردم هیچ زحمتی نکشیده یا اینکه همین دیروز از دفتر اوباما برگشته یا یک دفعه شده ضد انقلاب و اصلا همین دیروز متولد شده و …

چرا نباید از گذشته درس نگیریم؟! چرا بایستی همچنان احساس بر عقل برخی از آقایان بچربد؟! به راستی آقایان که فقط خود و گروهشان را ولایی می دانند و حتی منتقدانشان را خارج از این دایره، چگونه به ایده جذب حداکثری و دفع حداقلی مورد نظر حضرت آقا هیچ توجهی نمی کنند؟!از دید حضرات همه هفده کاندیدای رقیبشان از مسیر انقلاب و گفتمان انقلاب اسلامی خارج شده اند به جز کاندیدای خودشان به راستی با این تفکر می خواهند مملکت داری کنند؟! هنوز هم بایستی به جای ارائه برنامه کاندیدای مورد نظرشان باید به تبل اختلاف و دشمن سازی و تخریب بقیه متوسل شوند تا به رای برسند؟!

وقتی خبری می خوانم که مثلا برادر فلان آقا با فلان ماشین به فلان همایش آمد و یا فلان نماینده فلان پروژه را فروخت و … حالم از خودم به هم می خورد!داشتیم از این موارد که بزرگواری سر سفره خالی نشسته بود و علم کردیم و بر سر دیگران کوبیدیم ولی همین آقا با حالت طایفه ای به سفر خارج می رفت! و …

یا کاندیدای دوره نهم با اسناد و مدارک رد صلاحیت شده می گه صلاحیتم را گرفتم همین که می ادم ماشینم در زنجان پنجر شد …چون جمعه بود ساعت یکشب تبریز رسیدیم فرماندار صلاحیت مرا نداد یا یکی دیگر می گه من شورای نگهبان صلاحیتم را تایید کرده بود ..دولت صلاحیت مرا نداد..واقعا اینها مردم را چه حساب کردند…یکی دیگر می گه آیت الله لاریجانی ریس قوه قضاییه مرا صدا زد بمن گفت پرونده ات را خواندم نامردی کردند برو بخواب خانه ات صلاحیت را می دهم ….و دیگر مسایل برخی نمی دانم مردم را چه می دانند یا خودشان را ….یا افرادی در شهر و روستا خود ده رای ندارنند در شهری دیگر به کمک رابطه مدیر یا ریس می شوند می آیند در شهری که نمی شناسد و خدمتی نکرده کاندیدا می شود وقتی توی شهر همین کاندیدا انتخابات شورای شهر یا روستا شرکت کند این آقا ده تا رای ندارد …

برخی افراد که عضو هیات اجرایی هستند دیپلم خالی ندارنند وسو سابقه دارنند می شوند ریس هیات اجرایی بخش ..آیا کسی یک دیپلم ساده ندارد چطور میشود هیات اجرایی یا بازرس یا عضو هیات اجرایی… بقیه بماند

بگذاریم حرمت‌ها حفظ شود دست از عوام فریبی برداریم خدا را شاهد می گیرم مردم از مشکلات اقتصادی شدیدا رنج می برند دنبال این نیستند ببینند برادر فلان شخص چی سوار می شود دنبال اینند ببینند خود کاندیدا برای رهایی مردم ار مشکلات اقتصادی چه برنامه هایی دارد و با چه تیمی و سابقه ای می خواهد مملکت داری کند.

نامه امروزم را با این داستان تمام می کنم

گویند در قدیم شخصی بود که کارش انتقاد کردن از بقیه بود در مجلسی گرم با وجود منقل های آتشین با زغال های سرخ شده نشسته بودند که دوستانش به او گفتند باید این روشت را رها کنی درست نیست که فقط بدی ملت را ببینی بعدش هم قرار نیست تمام بدی ها را بگویی یا به قول امروزی ها شاید بهش گفته بودند اصلا به تو چه بزار هرچه می خواهند بکنند یکی از میان برخواسته و کت خویش را به عنوان هدیه به اون بنده خدا می دهد و می گویداین کت همیشه تنت باشد هروقت خواستی از کسی ایراد بگیری یادت بیفتد که نباید انتقاد کنی و اون بنده خدا به اجبار پذیرفته بود دقایقی بعد یکی از حاضرین کلی با چخماق خویش ور می رفت تا با آن سیگاری دود کند ولی چخماقش روشن نمی شد از بغل دستی هایش سراغ چخماق می گرفت تاسیگارش را روشن کند! قهرمان داستان ما که نظاره گر این امر بود دید نمی تواند چیزی نگوید! سریع کت را از تنش در آورد و به صاحب اولیه اش پس داد و رو کرد به جستجو گر چخماق و گفت آخه مرد حسابی زغال‌ها در منقل دل هر بیننده را کباب می کند چرا با آنها روشن نمی کنی و … بعد رو به دوستانش کرد و گفت من قصد انتقاد از کسی را ندارم و لی این افراد هستند که قرآن زیر بغل گرفته اند و قسم می دهند از آنها انتقاد کنم!

نویسنده
احمد مظفری
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *