تولیدی 19 فروردین 1395 - 8 سال پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

آشنایی با سیره شهید والامقام شهرود رشتبری

به گزارش آوای ورزقان: شهرود رشتبری فرزند ماشااله در سال ۱۳۴۸ در روستای بکرآباد از توابع بخش مرکزی روزقان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد .و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش با موفقیت به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل به هنرستان کشاورزی تبریز رفت و قبل از اینکه درسش را تمام کند مانند برادرش و دیگر دوستانش به جبهه اعزام شد در حالیکه ۱۷ سال داشت و اول هنرستان کشاورزی بود ایشان بی سیم گردان بود پدرش می گوید : شهرود مثل دیگر بچه هایم نبود . ایشان بدون اینکه من بگویم خودش به امورات کشاورزی و آبیاری زمینها می پرداخت . به بچه ها می گفت که  به حرف پدر گوش کنید و نگذارید پدر زیاد کارکند . با صدای بلند با پدر صحبت نکنید در نامه اش از پدر و مادرش همواره حلالیت می طلبید در یکی از نامه هایش نوشته است ( از مرخصی آمدم دیدم چند تن از برادران گردان علی اکبر شهید شده اند و به یگان دریایی رفتیم و در حال آموزش شنا و قایقرانی هستیم انشاءا… اگرنصیب شود در حمله دیگری ( والفجر ) شرکتت می کنیم وقتی برگشتم تو باید اعزام شوی چون ما باکریها و تجلائی ها را داده ایم ) و سرانجام در عملیات والفجر ۸ در پنجم اسفند ماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل می آید.

وصیت نامه شهید بزرگوارشهرود رشتبر

بسمه تعالی

قال رسول ا…

هیچ گفتاری جز با کرداری ارزش ندارد و هیچ گفتارو کرداری جز با نیت ارزش ندارد و هیچ نیتی جز با موافقت سنت ارزش ندارد .

بنام الله پاسدار خون شهیدان و سلام برامت و سلام بر شهیدان صدر اسلام تا جنگ تحمیلی و سلام بر پدر و مادران رشید که فرزند برومندشان را در راه حق به نبرد می فرستند روزتان نوروز و رزمتان پیروز.

سلام علیکم – ضمن عرض سلام به محضر مبارک پد ر و مادر و برادر و خواهر عزیز آرزوی موفقیت برای شما از خداوند منان خواسته و آرزومندم پدرم عاجزانه خواهش میکنم که مرا بخشوده باشی از اینکه بدون اجازه شما به نبرد رفته ام پدرم رفتن به جبهه برای همه مردم واجب است اطاعت از ولایت فقیه واجب است امام فرموده امروز جنگ اهمیتش از فر و ع دین  بیشتر است ما باید برویم و دشمن را ریشه کن سازیم پدرم و مادرم ببخشید من از شما اجازه نگرفتم خیلی متاسفم چون وقت تنگ بود نتوانستم اجازه بگیرم من به جبهه می روم تا خون شهید ان را در دنیا آب آشامیدنی گواه ظهور علمدار و قدم آن شهیدان را مقدم بسپارم پدرم مدتها درباره ما زحمت کشیدی عاقبت مریض شدی می بینی که دنیا گذرگاه است و ما هم عضو آن کاروانیم زود یا دیر به این کاروان می پیوندیم کاروان رفته و ما برسر راهیم راهمان دور است ولی بی خبریم عاقبت منزل ما گوشه گورستان است ما به تدبیر سرا ساختن بام و دریم .

پدرم و مادرم ناگفته نماند که شما زحمت زیادی درباره من کشیده ای و آخر هم نتیجه را ندیده ای پدرم اگر لیاقت داشته و به لقاء الله بپیوندم با سرفرازی مرا و روح مرا خوب نگهدارید پدرم مبادا در سوگ من گریه و فغان براه بیاندازید ما باید فتنه را از روی زم  ین ریشه کن سازیم مادرم آن شیری که در کودکی به من دادی امیدوارم حلال کنی ای نور چشم عزیز به برادرانم بگو که از رفتن این بنده حقیر ناراحت نباشند باید به درسشان ادامه دهند خوب درس بخوانند برادر بزرگوارم و نور چشم عزیزم امیدوارم که از رفتن این بنده حقیر ناراح ت نباشید برادرم تو باید خوب درس بخوانی و سست نشوی اگر بنده لیاقت داشتم به معراج خواهم رفت اگر لیاقت نداشتم به آغوش خانواده بر می گردم.

برادرم به پدرم در امور خانه کمک کن و به برادرانم توصیه کن که هیچگونه بد اخلاقی به خرج ندهند همیشه از یاد خدا غافل نشون د پدرم و مادرم نباید زیادی فرزندتان ش ما را از یاد خدا غافل گرداند و نباید مادیات شما را به دنیا پرستی مشغول سازد امیدوارم که همیشه صحت و سلامت بوده باشید هرچه از اینجانب پولی یا وسایلی به دستتان رسید پدرم در راه خدا خرج کنید برادرم اگر من شهید شدم کتابهایم را به تو می سپارم خوب مطالعه کن تا انشاء الله در دانشگاه قبول شوی برادرم همیشه حقگو باش به فکر مستمندان و مستضعفان باش آرزو داشتم که به دانشگاه بروم و امید جامعه در آینده بشوم ولی الان دارم به دانشگاه کربلای حسینی میروم که بهترین و سرمشق ترین دانشگاه است ما باید این دانشگاه را خالی نگذاریم برادرم این

چند بیت شعر را در آخر برایتان تقدیم میکنم :

در قلب محبانت عرفان تو می بینم

خورشید جهان افروزقرآن تو می بینم

عمی بود آن دیده کز صنع تو نابیناست

هر جا نگرم ظاهر برهان تو می بینم

در خلقت انس و جان در مهر و مه تابان

در صفحه عرش و فرش احسان تو می بینم

گفتی که کلام من آرامش دلها شد

بهبودی دلها را درمان تو می بینم

تنها نه خدا جویان برخوان تو مهمانند

هر ملحد و کافر را مهمان تو می بینم

در آتش قهر تو سوزند تبهکاران

ابدال و شهیدا را در رضوان تو می بینم

شهرود خجل گشته از بار گناهانش

زان روی که پی درپی غفران تو می بینم

برادرم امیدوارم که در وصتنامه این اشعار را بنویسی ای برادران و ای مردان دلیر و غیور و آزاده از خواب غفلت برخیزید و امروز فکر فردا را بکنید پیش از آنکه چنگالهای مرگ در کالبدتان بند شود و چاره قوه عاقلانه تان از تفکر درباره صفات و احوالتان از دستتان بیرون رود و به یقین بدانید که هر فضیلت یا رذیلتی که در جانهای شماست و هر طاعت یا معصیتی که از شما سر بزند در برابر آن جزا و پاداش در وقت رفتن از این سرای فانی هست و گفتار سرور پیامبران را بشنوید که اگر تو را دلی باشد برای بیداری و آگاهی است که فرموده ( جبرئیل در روح من دمید که هر چه می خواهی دوست بدار که از آن جدا خواهی شد و هر چه خواهی زندگی کن که خواهی مرد و هر چه خواهی بکن که سزای آنرا خواهی دید ) و براستی اگر به مبدا و معاد اعتقاد داشته باشیم این سخن واعظ تو می باشد که بس است و تو را از توجه و التفات به دنیا و اهل آن باز میدارد .

خلاصه سزاوار است که مومن در هر شبانه روز ساعتی از اوقات خود را صرف تفکر درباره صفات و افعال خود کند و زمانی را در عجایب صنع و قدرت پروردگار بیندیشد و بر این کارمداومت ورزد تا قوه عقلیه و عملیه نفس را کمال حاصل شود و از وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی رهائی ابدی خداوند به فعل بزرگ خودمان در رسیدن به این مقصود موفق سازد و من در آخر هیچگونه عرضی ندارم به شما عزیزان امیدوارم که به امام امت لبیک گفته و عاشق کربلای حسینی باشید به امید دیدار در قیامت

« روحش شاد و یادش گرامی باد »

 

نویسنده
احمد مظفری
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *