نام: الیاس
نام خانوادگی: محمودی
نام پدر: محمد
تاریخ تولد: ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۶۶/۱۲/۲۶
محل شهادت: ماووت
آدرس؛ استان آ ش شهرستان ورزقان روستای گویجه سلطان
شهید در سکوت سنگین همچون شقشقه ای بر غفلت آدمیان فرو می بارد و در پی سالکان کوی خداوند،صدای خویش را در جادهی صاف زمان جاری می سازد. شهید نگین ترین ترانه ایست که در باغ عشق می روید و با اقتدا به سرخ ترین لحظهی عاشورا،تشهد معرفت را به جا می آورد.
الیاس دور از تمام غفلت های روزگار در دامان مادری مؤمن و پدری متدین بزرگ شد.سحرگاه صدای نمازش در خواب اتاق ها می پیچید و با تمام کودکی در نگاهش بزرگمردی حضور بانجابتی داشت.بعد از اینکه دوران ابتدایی را در شکوه کوچه باغ های روستایی گذراند، برای تحصیل در دوران راهنمایی راهی شهر ورزقان شد.تمام سپیدارهای آزادگی در نگاهش قد کشیدند و انگشت هایش سخاوتمندی لطیف را احساس می کرد.
برای خودش مردی شده بود و با احترام بیشتری برخورد می کرد.اندیشهی ظلم ستیزیاش به اندازهی تمام مستضعفان جهان بزرگ بود و گذشت و فداکاری در چشم هایش تا دورترین مرزهای بشری امتداد داشت هنگام تاسیس سپاه وارد این نهاد شد و دوران دبیرستان را نیز در آنجا تمام کرد همراه با تحصیل، خدمت مقدس را پیشهی خود ساخته بود و در راه اسلام با جان و دل می کوشید حتی در روستا پایگاهی تشکیل داده بود و جوانان علاقهمند را به تشکیلات بسیج راهنمایی می کرد.با شروع جنگ عازم جبهه هاب نبرد حق علیه باطل گردید و تمام آرزوهایش در مسیری که به کربلا ختم می شد، می یافت.
فرمانده گردان آتش بار الحدید بود و در طول خدمتش چهار بار زخمی شد، اما خم به ابرو نمی آورد و با لبخندی معنی دار به رزم جانانهی خود ادامه می داد.بعدها متاهل شده بود و با این حال از خدمت کردن باز نمی ماند. سال های متوالی در مناطق مختلف پیکار کرد و هر بار زخم ها پیروزی جدید را به یادگار می گذاشتند. سه فرزند داشت و با وجود علاقهی فراوان به خانوداه،هیچ وقت جبهه را ترک نگفت و مردانه در میدان حضور خود را ثابت کرد. در طول جنگ با فرمانده ذاکری و حیدر پورسلیمان همرزم بود و در خدمت شهید آقا مهدی باکری در مقابل آتش دشمن سینه سپر کرد.
اواخر رنگ شهادت در چهره اش پیدا بود و زخم هایش عمیق تر از همیشه با خداوند مناجات می کرد. سر انجام در سال ۱۳۶۶ در منطقهی ماووت در اوج ایثار و مردانگی با خون سرخ خویش وضوی شهادت گرفت و در پیشگاه مولای خویش، حسین (علیه السلام )حاضر شد. شهادت تمام چهره اش را در خلوصی جاودانه پیچیده بود و تمام لباس هایش بوی عشق می داد .خداوند زبیاترین تصویر را در صورتش نقش می کشید.