استانی 25 دی 1393 - 9 سال پیش زمان تقریبی مطالعه: 3 دقیقه
کپی شد!
0

پدر مادر هایی که برای مرگ فرزندانشان دعا می کنند!

به گزارش آوای ورزقان به نقل از آناج،فقیر باشی با غنی، پیر باشی یا جوان، اگر فرزندی داشته باشی برای سعادتش از هیچ کوششی دریغ نمی کنی.

زمانی که نوزادی چشم به جهان می گشاید والدینش برای نگه داری از او چه خون دل هایی که نمی خورند، هیجان روز اول مدرسه اش خواب را از چشم پدر مادر می گیرد و چه دعاهایی که برای قبولی در کنکور و ورود به دانشگاه فرزندانشان می کنند.

والدینی که اگر فقیر باشند، شب را گرسنه می خوابند تا فرزندشان با شکمی سیر به خواب رود و اگر غنی باشند تمام ثروتشان را به پای فرزندانشان می ریزند.

اما در این دنیا در این کشور و حتی در همین شهر خودمان تبریز، هستند پدر مادرهایی که برای مرگ فرزندانشان شبانه اشک میریزند  و دعا می کنند، هستند پدرهایی که دستان پینه بسته خود را به سوی آسمان دراز می کنند و مرگ فرزندشان را از خدا می خواهند.

اعتیاد، فاجعه مرگ آور و ننگین نسل سومی ها

فاجعه ای که دامنگیر اکثر جوانان جامعه است، پدیده شومی که به راحتی منجر به جنایات قتل، سرقت و تجاوز می شود.

پدر پیری که عمرش را پای سعادت فرزندانش با حفظ آبرو سپری کرده است، وقتی شاهد جنایات تنها فرزندش می شود، دست دعا بر می دارد و از خدا مرگ تنها فرزندش را می طلبد.

پدر پیری که اشک  روی گونه اش می افتد و آهی از ته دل می کشد و می گوید: پسرم، تنها امید زندگی ام بود، بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک با همسرم، با راز و نیاز خداوند فرزندی به ما عطا کرد، با هزاران امید و آرزو بزرگش کردیم و پسرم با داشتن فضایل خوب و موفقیتش در تحصیل زبانزد محل بود و در کوچه و محل وقتی با پسرم گذر می کردم، احساس غرور سرتاپای وجودم را می گرفت و خدا را هزاران بار شکر می کردم که پسری چنین شایسته، دین دار و موفق نصیبم کرده است..

پسرم با رتبه یک کنکور وارد بهترین دانشگاه شد و تحصیلات خود را تا مقطع دکتری تمام کرد و بعد از چند سال تحصیل ازدواج کرد و باز هم برای هزاران بار برای بازگشتنش به خانه و سرسامان گرفتنش خدارا شکر می کردیم تا اینکه به طور ناگهانی از همسرش جدا شد..و کم کم ابر سیاه بدبختی بر زندگی پسرم سایه انداخت و تغییر ناگهانی در رفتار پسرم ما را اشفته کرد..

شب ها دیر به خانه می آمد، بعد از مدتی متوجه شدیم تمام دارایی خود خانه و ماشینش را فروخته است و بهانه اینکه بدهی دارد همه را بر باد داده بود و ما هم چیزی نگفتیم و مثل همیشه حامی اش بودیم و برای اینکه به او روحیه دهیم ماشینی برایش خریدم، اما چند ماه بعد همان ماشین را فروخت و در جواب سوال ما فریادی کشید که در زندگی من دخالت نکنید..

اعتیاد پسرم زمانی آشکار شد که طلاهای مادرش را دزدید و فروخت..وقتی اعتیادش را فهمیدیم از شدت ناراحتی مادرش سکته کرد و  در خانه گوشه نشین شد..

من برای درمانش تمام دارایی خود را خرج کردم اما پسرم هر روز بیشتر از دیروز وارد منجلاب اعتیاد شد.

کارش به جایی رسید که در ساکنین محل از دست سرقت هایش و عربده کشی هایش آسایش نداشتند پسرم با همان دوستانی که در اعتیاد گرفتارش کرده بودند، گروه اراذل تشکیل داده بود ودیگر مرا به عنوان پدر نمی شناخت.

پسرم مایه ی بی آبرویی بود برایم، هر روز هزاران بار از خدا مرگش را می طلبیدم و پسری را که با هزار امید و آرزو بزرگ کرده بودم، پسری که نمازش حتی یک دقیه هم قضا نمی شد، اکنون با گرفتار شدنش در دام دیو اعتیاد، با عربده کشی از مردم پول می گرفت و کارش آخرسر به جایی رسید که در شب تاریکی با گروهش سر راه دختر جوانی قرار گرفتند و از او هتک حرمت کردند و پلیس دو هفته ای است که خیابان ها را به دنبال پسرم می گردد و از درد این ننگ هر شب گریه می کنم و با زاری از خدا مرگ خودم و پسرم را می خواهم..

برای لمس عمق فاجعه اعتیاد در بین زنان و دختران جوان شهر، به مرکز اقامتی میان مدت باغ فرشته تبریز می روم، این کمپ ترک اعتیاد، مامنی برای زنان و دخترانی شده است که زمانی در دام اعتیاد اسیر بودند و اکثرشان برای تهیه مواد مخدر اقدام به تن فروشی می کردند و هویت انسانی خود را از دست داده بودند.

بیشتر از همه توجهم را دختر ۱۵ ساله با جثه کوچکش جلب می کند، سراغش را از مسوول کمپ می گیرم اشاره می کند به حیاط.

وارد حیاط  کمپ می شوم و گوشه ای از حیاط کنار درختی غرق درسکوتی نشسته است،  نزدیک آیسان می شوم و می پرسم،” آیسان میشه باهم کمی حرف بزنیم
با لبخندی کودکانه پاسخ میدهد” حتما

می پرسم خودت را معرفی کن و بگو چطور شد که به اعتیاد روی آوردی؟

آیسان با زبان کودکانه اش می گوید: به نام خدا، آیسان هستم رو به بهبودی، از ۱۲ سالگی هروئین و شیشه مصرف می کنم.

نگاهی به شال سبز رنگی که دور گردنش پیچیده می اندازم و دلیل اعتیادش را میپرسم، می گوید: از زمانی که چشم به جهان گشودم، خودم را در بین خانواده ای معتاد یافتم، پدرم از زمان آغاز زندگی مشترکش با مادرم،  معتاد بود و مادرم را هم معتاد کرد.

در واقع من معتاد به دنیا آمدم و زمانی که مادرم به من باردار بود، مواد مصرف می کرد و من ناخواسته زمانی که هنوز جنین بودم، معتاد شدم.

معتاد به دنیا آمدم

مات و مبهوت به حرف های آیسان گوش میدهم، باورم نمیشود، آیسان با چشمان سیاه و چهره معصومش، ۳ سال است که مواد مصرف می کند، از تحصیلات پدر و مادرش می پرسم، می گوید: مادرم سواد ندارد و پدرم یه زمانی معماری خوانده بود و مهندس ساختمان بود.

پدرم را با کمربندی که تمام بدنم را کبود می کرد، به خاطر می آورم

آیسان ادامه می دهد: روزهای کودکی ام به تلخی و با زجر و شکنجه سپری شد، هر روز وقتی مادرم خماری اش شروع می شد، اول خودش را به در و دیوار می کوبید و وقتی مواد پیدا نمی کرد و دردش شدید تر می شد به جان من می افتاد و کتکم می زد، این وسط پدرم که مواد را به صورت تزریقی مصرف می کرد، خشونت بیشتری نسبت به مادرم به من نشان می داد و هر روز بدنم با کمربند پدرم کبود می شد با این حال من سعی می کردم که درس بخوانم و حتی قبل از اینکه معتاد بشوم، مادرم را به کمپ آوردم ولی مادرم ترک نکرد، یک روز که از مدرسه به خانه برگشتم، مادرم را مشغول مصرف مواد در آشپزخانه دیدم، عصبانی شدم و با گریه گفتم مگه قول نداده بودی که مصرف نکنی، یعنی انقد برایت بی ارزشم که دست از این مواد برنمیداری، یعنی مواد را بیشتر از من دوست داری، مادرم در حالت خماری گفت: حاضرم مواد باشد اما تو نباشی، مواد را بیشتر از تو دوست دارم.

آیسان با بی تفاوتی اظهار می کند: با حرفایی که مادرم زد، دلم شکست، از شدت ناراحتی، موادی را از وسایل مادرم دزدیدم و گفتم این خط و این نشان، معتاد میشوم و بهت ثابت می کنم که می توانم ترک کنم، از روی لجبازی و ناراحتی به اتاقم رفتم و مواد مصرف کردم و روزها گذشت، تا اینکه خودم را در منجلاب مواد یافتم، هر روز از مواد مادرم می دزدیدم و به بهانه مدرسه راهی کوچه و خیابان می شدم که در نهایت به دست پلیس دستگیر شدم.

می پرسم، اولین باری که مواد مصرف کردی، چه حسی داشتی؟، می گوید: وقتی برای اولین بار مواد مصرف کردم، تمام بدبختی هایم را فراموش کردم و بیخیال دنیا شدم و بدون توجه به اینکه روز به روز این مواد مرا به بدبختی های تیره تر سوق می دهد، هر روز بیشتر از دیروز میزان مصرفم را بیشتر کردم.

شغل پدرش را می پرسم، می گوید: پدرم شغلی ندارد و هزینه موادش را از ارثی که بعد از مرگ پدرش بهش رسیده تامین می کند و مواد مادرم را هرزگاهی پدرم تامین می کند و اما همیشه اینطور نبوده است، بعضی وقت ها پدرم برای اینکه پول خوبی بدستش بیاد و مادرم بتواند پول مواد را تامین کند، دوستانش را به خانه دعوت میکرد و مادرم با کمال بی شرمی و از روی خماری و نیاز شدیدش به مواد، با دوستان پدرم رابطه برقرار می کرد و پولی بدست می آورد و این کارها حس تنفرم را از مادرم وپدرم بیشتر می کرد.

حرف های آیسان به شدت ناراحتم می کند، باورش سخت هست، آیسان در ایران زندگی می کند آن هم در تبریز، زیاد باهم فاصله ای نداریم و زیر آسمان خدا او هم مثل من و شما نفس می کشد و با این سن کمش چه بدبختی ها را تحمل کرده است،  در خاتمه می پرسم، آیا به آینده امیدواری؟

لبخندی سرد روی لبش می نشیند و می گوید: نمیدونم، قبلا آرزو داشتم وکیل بشوم همیشه تو عالم بچگی با خودم می گفتم یک روز وکیل میشوم و از ادمای بیگناه دفاع می کنم، اما نمیدونم که یک روز از این اسارت مواد آزاد میشوم یا نه.

در سرزمین شیعیان علی(ع)، پدر به دخترش تجاوز می کند

فاجعه اعتیاد در جوامع امروزی بخصوص در جوامع اسلامی چون ایران که سرزمین شیعیان علی (ع) است و مولایی که مردانگی و غیرتش زبانزده دنیاست، چنان مصیبتی به بار آورده است که مردی با گرفتار شدن در دام اعتیاد رگ غیرتش را می برد و با مصرف مواد مخدر در چنان توهمی غرق می شود که به دختر سیزده ساله اش تجاوز می کند.. و ماه ها می گذرد و پدر برای خرید مواد مخدر زن و دخترش را وادار به تن فروشی می کند، آری اعتیاد فاجعه است، فاجعه ای که رگ غیرتت را می برد و در منجلاب بی غیرتی و فساد و نامردی غرقت می کند.

معضل اعتیاد گریبان گیر تمام جوامع، چه کشورهای صنعتی و پیشرفته و چه کشورهای جهان سومی، است و همه با آن دست و پنجه نرم می کنند، فقر ریشه در مسائل اقتصادی و بیکاری دارد که در صورت عدم اشتغال افراد قاچاقچی (مواد مخدر) اشتغال ایجاد می کنند. جهل نیز ماحصل مسائل و مشکلات فرهنگی است و ریشه در بی سوادی و ناآگاهی دارد.

مواد مخدری که توهماتش بیشتر باشد، مخرب ترین مواد مخدر است،  شخص معتاد در حالت مصرف مواد ارتباطش با جهان به صورت حقیقی نیست. شخص مصرف کننده با محیط خود ارتباط کاذب برقرار می کند، مواد محرک وصنعتی(مثل شیشه که بالاترین میزان توهم را ایجاد می کند) بیشتر موجب توهم می شوند، این بیماران به تدریج ارتباط اجتماعی خود را از دست می دهند و تنها هدفشان دسترسی به مواد است، آن ها نسبت به مسائل بی احساس و بی خیال می شوند. خیلی چیزها که برای یک فرد عادی مهم است، مثل مسایل ناموسی، برای این افراد اهمیت خود را از دست می دهد و نسبت به آن بی تفاوت می شوند.

مرگ نوزادان زنان معتاد

زنان معتاد سخت حامله می شوند و اگر حامله بشوند به بیماری های سخت دچار می شوند و جنین از همان اول قبل از اینکه به دنیا بیاید معتاد است، در اکثر مواقع به نوزادانی که مادرشان معتاد است و آن ها هم معتاد شده اند، موقع گریه کردن مواد می دهند تا آرام بگیرد، مواد نوزاد را به خواب عمیق می برد و ممکن است دو روز در خواب باشد. معمولا مرگ و میر این نوزادان زیاد است.

از بین مواد صنعتی مصرف شیشه شیوع بیشتری دارد و از همه مهم تر است. بعد از آن کراک مطرح است که کار آن تخریب بافت هم بند می باشد و کسی که به صورت دراز مدت از آن استفاده می کرد بدنش کرم می گذارد و فاسد می شد، شیشه شدیدتر و مخرب تر و خطرناک تر از کراک است زیرا توهماتش جدی تر است، مثلا ممکن است بعد از مصرف شیشه فرد دوست یا خانواده خود را به چشم دشمنی که سالهاست قصد کشتن او را دارد، ببیند و او را به قتل برساند و از بین ببرد. در خیلی از جنایت هایی که صورت می گیرد افراد قاتل می گویند که شیشه مصرف کرده بودیم و در حال طبیعی نبودیم. لذا توهمات ناشی از شیشه منجر به خودکشی، دگر کشی، سرقت های خیلی بد و غیره می شود.

اعتیاد، کلیدی برای گشودن در فساد برای زنان

رایج شدن مواد مخدر در بین زنان و دختران، عاملی برای به دام افتادن در بند فساد است، زنان جوانی که به خاطر یک گرم مواد، دست به هر کار فسادی(تن فروشی) می زنند، اعتیاد نه تنها کانون خانواده را از هم می گسلد، بلکه راه فساد را به کانون خانواده باز می کند، در اکثر خانواده هایی که مرد خانواده دچار اعتیاد شده است، زمانی که دیگر چیزی در خانه برای فروش ندارد تا مواد بخرد، چاره کار را در تن فروشی زن و دختران جوانش می داند و اینچین زنان و دختران خواسته یا ناخواسته به سوی وادی فساد رهسپار می شوند.

طبق گفته سعید شبستری، معاون سیاسی امنیتی استاندار آذربایجان‌شرقی ،  ۴۰ هزار نفر به صورت ثبت شده جهت ترک اعتیاد در استان وجود دارند که بدون شک آمار واقعی معتادان استان به مراتب بیشتر از این آمار است و طبق آمار سازمان بهزیستی آذربایجان شرقی ۳۰کمپ ترک اعتیاد در استان فعال است که معتادان با اقامت یک ماهه در این کمپ‌ها، اعتیادشان را ترک می‌کنند.

در خبرها آمده بود که بیش از ۵/۲ درصد از جمعیت ایران را معتادان تشکیل می دهند. وقتی کسی گرفتار بلای خانمان سوز اعتیاد می شود در واقع عقل و دین و اراده خود را از دست می دهد و نه تنها در آتش اعتیاد خود می سوزد که خانواده و اطرافیان خویش را نیز گرفتار، نگران و با مشکلات عدیده ای مواجه می سازد. عجیب نیست که استعمارگران برای تسلط بر ممالک دیگر از این ابزار شیطانی فراوان استفاده کرده اند.

مواد مخدر در حقیقت بلای خانمان سوزی است که کل جامعه ما را تهدید و تخریب می نماید. استعمارگران که از جوانان بسیجی ما در دوران هشت سال دفاع مقدس سیلی خورده اند اکنون انتقام خود را در آلوده کردن جوانان به مواد مخدر می گیرند .

بنابراین دلسوزان نظم باید راهکارهای مناسبی جهت آگاهی دادن به جوانان و نوجوانان داشته و از همه امکانات فرهنگی ، دینی و رسانه ای جهت تاثیرات خانمان برانداز مواد مخدر استفاده و زشتی و خباثت مواد مخدر را بر ملا سازند تا جوانان را از این دام پربلا نجات دهند

نویسنده
احمد مظفری
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *